روانشناس معروف

تعریف افسردگی از دیدگاه یونگ و آدلر و مقایسه تفاوت ها

folderسلامت روان و ذهن
commentsبدون دیدگاه

افسردگی به عنوان یک اختلال روانی، دارای تفسیرها و تحلیل‌های متفاوتی است. دو تن از روانشناسان بزرگ، کارل گوستاو یونگ و آلفرد آدلر، دیدگاه‌های متمایزی نسبت به افسردگی دارند. یونگ، که یکی از پیشگامان روانشناسی تحلیلی است، افسردگی را بخشی از سفر فرد به خودآگاهی و هویت یابی می‌داند، در حالی که آدلر، بنیان‌گذار روانشناسی فردی، به ریشه‌های اجتماعی و کمبودهای فردی توجه ویژه‌ای دارد. بررسی این دیدگاه‌ها به ما کمک می‌کند تا ابعاد عمیق‌تری از افسردگی را درک کنیم.

1-دیدگاه کارل گوستاو یونگ درباره افسردگی

مفهوم ناخودآگاه در روانشناسی یونگ

یونگ باور دارد که بخش‌های مختلفی از ذهن انسان وجود دارد که تأثیرات عمیقی بر روی رفتار و احساسات ما دارند. او ذهن را به دو بخش ناخودآگاه شخصی و ناخودآگاه جمعی تقسیم می‌کند. ناخودآگاه شخصی شامل تجارب فردی هر شخص و خاطرات اوست، در حالی که ناخودآگاه جمعی از نمادها و کهن‌الگوهایی شکل می‌گیرد که در سراسر جوامع انسانی مشترک‌اند.

افسردگی به عنوان فرآیند فردیت‌یابی

یونگ افسردگی را بیشتر به عنوان فرآیندی از رشد شخصیتی می‌داند که در طی آن فرد به سمت فردیت‌یابی یا دست‌یابی به هویت حقیقی خود می‌رود. در دیدگاه او، افسردگی می‌تواند فرصتی برای شناخت بیشتر خود باشد. از این منظر، افسردگی نشانه‌ای است که به فرد کمک می‌کند تا به درک بهتری از خود و هدف زندگی‌اش برسد. در این فرایند، فرد با بخش‌های مختلفی از شخصیت خود، مانند سایه یا آنیما و آنیموس مواجه می‌شود که نشان دهنده چالش‌های درونی هستند.

افسردگی به عنوان گم‌شدن معنا و هدف

در نگاه یونگ، افسردگی می‌تواند نشان‌دهنده یک بحران معنایی در زندگی فرد باشد. این بحران ممکن است در زمانی رخ دهد که فرد احساس کند به هدف یا معنای زندگی دست نیافته است. یونگ معتقد است که یافتن معنای جدید و درونی می‌تواند به درمان افسردگی کمک کند. به بیان دیگر، یونگ افسردگی را نه به عنوان یک اختلال، بلکه به عنوان فرصتی برای تجدید ساختار ذهن و یافتن ارزش‌های جدید تلقی می‌کند.

2-دیدگاه آلفرد آدلر درباره افسردگی

روانشناسی فردی آدلر و اهمیت تعلق و هدف‌مندی

آدلر به تفاوت‌های فردی و عوامل اجتماعی که بر شخصیت انسان تأثیر می‌گذارند توجه می‌کند. به نظر آدلر، انسان‌ها دارای انگیزه‌های قوی برای تعلق اجتماعی و پذیرش در گروه‌های اجتماعی هستند. در صورتی که این تعلق حاصل نشود، فرد ممکن است احساس افسردگی کند.

افسردگی به عنوان نتیجه احساس کمبود و ناتوانی

از نظر آدلر، افسردگی می‌تواند نتیجه احساس کمبود و ناتوانی در مواجهه با چالش‌های زندگی باشد. افراد در صورت عدم موفقیت در دستیابی به اهداف خود یا در مواجهه با انتظارات بالا ممکن است احساس ناکافی بودن کنند. این احساس ناکافی بودن و ناتوانی در تطابق با خواسته‌های اجتماعی و فردی می‌تواند منجر به افسردگی شود. آدلر بر این باور است که با اصلاح طرز فکر و یافتن نقاط قوت فردی، می‌توان بر افسردگی غلبه کرد.

افسردگی و اهمیت اهداف شخصی

از دیدگاه آدلر، افراد باید به دنبال اهداف واقع‌گرایانه باشند و تلاش کنند تا اهدافی را که در دسترس‌اند به دست آورند. در صورتی که اهداف فرد از نظر وی غیرقابل دستیابی باشند، احساس ناکامی و ناامیدی می‌تواند باعث افسردگی شود. به همین دلیل، آدلر تأکید دارد که افراد باید اهداف منطقی و هم‌ساز با واقعیت انتخاب کنند و برای رسیدن به آن‌ها تلاش کنند.

کارل گوستاو یونگ
کارل گوستاو یونگ

3-مقایسه دیدگاه‌های یونگ و آدلر درباره افسردگی

یونگ و آدلر هر دو به افسردگی به عنوان یک تجربه پیچیده نگاه می‌کنند، اما تمرکز آن‌ها بر عوامل مختلفی است:

  • نگاه یونگ بیشتر به درونیات و رشد شخصیتی و ارتباط فرد با ناخودآگاه توجه دارد.
  • نگاه آدلر بر جنبه‌های اجتماعی و احساس کمبود و ناتوانی در رسیدن به اهداف و تعلق اجتماعی متمرکز است.

نتیجه‌گیری

دیدگاه‌های یونگ و آدلر درباره افسردگی به ما نشان می‌دهند که این اختلال نه تنها به عنوان یک مسئله روانی بلکه به عنوان یک فرصت برای بازنگری در خود و ساختارهای اجتماعی نیز قابل بررسی است. هر دو دیدگاه به افراد این امکان را می‌دهند که از افسردگی به عنوان پلی برای دست‌یابی به شناخت بهتر از خود و بهبود ارتباطات اجتماعی استفاده کنند.

 

link
افسردگیروانشناس معروف

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این قسمت نباید خالی باشد
این قسمت نباید خالی باشد
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

keyboard_arrow_up